تو چه داری؟

تو الان نشستی و داری از پشت صفحه مانیتور این مطلب و می خونی به تو می گن آدمی زاد و گاهی هم کلمه انسان رو برات به کار می برند درسته؟! حالا تو چرا انسانی ؟؟!!
به خاطر اینکه دو دست دو پا داری؟بدنت حالت خاصی دارد؟ده انگشت دست داری ئ ده انگشت پا؟
تو هم مثل بقیه حیوانات می خوری می خوابی می شاشی راه می ری متولد شدی و روزی میمیری!اگر تفاوتی بین تو و حیوان هست شباهتی نیز هست
تو می تونی زبانی رو که خودت(اجدادت)درستش کردن رو بفهمی و بخونی وبنویسی ولی حیوانات چون نمی توانند زبان ساخته ی خودت رو بخوانند از تو جدا می شوند؟
یک بار دیگر به خودت نگاه کن دستات پاهات شکمت وبگیه اعضای بدنت و ...یک لحظه صبر کن تو یک جا از بدنت رو هنوز ندیدی و نمی تونی ببینی
صورتت یا بهتر بگم کله ات!برای اینکه بتونی کله خودت رو ببینی نیاز به آینه یا چیزی مشابه به آن داری خب آمادش کن و دوباره نگاه کن چیزهای جدیدی میبینی :چشم و گوش, مو, بینی, لب و ...همه اینها رو می دونی درسته؟!
خب یه چیز دیگه رو هم می دونی اونم اینه که تو یک مغز رو احتمالا کلی اعضای دیگه درونت داری که نمی تونی همینطوری ساده ببینیشون ولی می دونی که داری!
خی دیگه چی؟بگو ببینم تو که اینقدر به خودت فخر می کنی دیگه چه چیز داری؟تو که خودت را ارباب صاحب و اشراف تمام موجودات می دونی دیگه چه داری؟؟
فکر ,عقل, منطق چیزی که تو داری یا شایدم فکر می کنی که داری مگه فکر جزئی از تو نیست مثل ذهنت مثل عقل و ... .منطقی محدودی و متزلزل و عقلی پر اشتباه. 

آیا چیز دیگه ای هم داری؟؟
آره تو داری تو حس داری مثل بسیاری از جانوران حسی که نادیده می گیری حسی که اشک رو روی گونه هاتجاری می کنه حسی که خنده رو به لبات هدیه می کند حسی که ....حسی که با خشم جون میگیره با حسادت دنیا رو برات تاریک می کنه
احساس تو همانی است که باعث در آغوش کشیدن دوستدارانت و طرد دشمنانت می شود اما تو با حست دشمنی یا دوست؟
تو حست رو جزئی از خودت می دونی یاجدا از خودت؟آیا احساسات رو کاملا می پذیری یا بعضی رو سرکوب می کنی؟
تو انتخاب می کنی که کدام احساست بروز پیدا کند و کدامیک در گوشه ای تنگ و تاریک به فراموشی سپرده بشه؟
دیگه چه چیز داری؟چه چیز که تو را از دیگر موجودات زنده جدا می کند یا تو را به آنها شبیه تر؟
شاید بگی روح یا بعد معنوی یا...نمی دونم هر اسمی که براش داری که معتقدی فقط تو داری و یا شاید برعکس معتقدی همه موجودات زنده غیر زنده دارند(نظرات مختلفی وجود داره)
خب روح یا بعد معنوی یا ...چه کار با تو می کنند به چه کارت می آیند معتقدی فراتر از همه چیزهایی هستش که تا حالا دیدی یا درک کردی
تو اون رو گاهی خدا می نامی گاهی جزئی از خودت و گاهی تمام هستی.
در هر صورت روح تو واقعا وجود دارد یا فکر می کنی که هست یا توهم و خیالات اون رو به وجود می آورند؟
اون تو رو انتخاب می کنه یا تو اونو؟اون تو رو سرکوب می کنه یا تو اون رو؟؟!اون تو را به وجود می آورد یا تو اون رو کدام به کدام یک نیازمندید؟
آیا چیز دیگری هم داری که بهش ببالی؟؟چه چیز واقعا تو را انسان می کند؟

نظرات 5 + ارسال نظر
دریا چهارشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:57 ق.ظ http://www.paeize88.blogfa.com

زندگی سرشار از شور است پاره ای ازآن باش!

زندگی آمیخته به تلاش است با آن آغاز کن!

زندگی با اندوه همراه است درد را ازآن بزدای!

زندگی با شادی همراه است احساسش کن،دریابش و تقسیمش کن!

زندگی بسته به آرمان هایی است بکوش تا به والاترینشان برسی!

زندگی مقصدی را می جوید کاشف آن باش!




جای بسی تعمق داشت...متین و پرمحتوا....ممنون

خیلی ممنون
بابت جملات زیبات و قوت قلبت

فرهاد چهارشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:15 ب.ظ http://love.blogfa.com

سلام و خسته نباشید.
می دونید چیه احساس می کنم که خیلی اپدیت نیستم.نمیدونم چرا دیگه نمی تونم بگردم و چیزهایی که لازمه رو از بین انبوه اطلاعات پیدا کنم و بخونم هی از این شاخه به اون شاخه میپرم و دچار پراکندگی و گسیختگی افکار شدم.نز دیکترین روانپزشک هم ۱۲۰ کیلومتر اونورتره و نمیشه رفت مشاوره.به نظرتون چیکار کنم؟چند تا کتاب می تونید معرفی کنید که بخونم و اروم بگیرم.کتابهایی که منو اقناع کنن.
با تشکر فرهاد

باکتری بهداشتی شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:53 ق.ظ http://www.alyosha.blogfa.com

اما من فکر کنم درون مایه ی همه ی آدما یکی است اما اونا به روش های مختلفی یاد می گیرن که چه چیزی را نشان بدن!

فرهاد دوشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ق.ظ http://love.blogfa.com

سلام.ممنون که جواب دادید.راستش من فکر میکردم وقتی کسی از پوچی میگوید حتما تریپ صادق هدایت و خستگی از زندگی را بلغور میکند.اما اکنون می فهمم که سخت در اشتباه بودم و این سرنوشت محتوم انسانهاست.انان که در جامعه ادمهای اطرافشان غرق اند و دست و پا میزنند تا به ساحل برسند غافل از امواج ستبر ادمها نوازنده سازهای مخالف. ادمهای که از بودن و شدن بودن را انتخاب کرده اند.
ای کاش می وانستم بنویسم.ای کاش.

فرهاد عزیز می فهمم چی میگین ولی فعلا بهتر می دونم اینطور ادامه بدم شاید یه عده بتونن فکرشون رو به کار بگیرن

مری چهارشنبه 13 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:36 ب.ظ http://marie19.blogfa.com

سیلام ...... من برگشتم !!
اول مرسی که نبودم اومدی و از این حرفا !
دوم اینکه آپت ...
اول یاده اون شعره (شعر که نه ) دکتر شریعتی افتادم که :
خداوندا اگر روزی بشر گردی ...
...
چه زجری میکشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار ...
اول آپت نوشتی (تو الان نشستی و داری از پشت صفحه مانیتور این مطلب و می خونی به تو می گن آدمی زاد) آره خب درسته از این کد امنیتی که این پایین هست میشه فهمید که یه آدم (فقط اسمش آدمه !) پشته pc نشسته !!
دست و پا و صورتو اینارو که همه دارن حتی حیوونا ... ولی گفتی احساس ... روح
نه ... در مورد احساس باید بگم توی این مدتی که درگیری داشتم و نبودم فهمیدم که احساس فقط یه کلمه اس که دیگه واسه کسی مقدس نیست شاید مد شده که بی احساس باشی ...... شاید
من خیلی به فرقم با حیوانات و بقیه موجودات فکر نکردم ولی خب وقتی بعضی وقتا با همین عقلی که بهش افتخار میکنیم من دوس دارم جای یه حیوون باشم تا کاری به کاره دنیا و آدماش نداشته باشم یعنی اینکه ...
بسه دیگه زیاد type کردم مچم خسته شد ... فعلا !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد