چند وقت پیش می خواستم مطلبی بزارم ولی حادثه ای کلا اعصابم رو به هم ریخت حادثه میدان کاج .
خیلی ها در این مورد نوشتن خیلی حرفها در این مورد گفته شد و ...من اگه هفته پیش می خواستم در این رابطه مطلبی بزارم مطمئن باشین به فحش نامه نزدیکتر می بود تا پستی برای وبلاگ!
چه کسی و با چه منطقی می تونه حادثه ی رخ داده در اونجا رو توجیح کنه !!!اونجا یک انسان در خیابان کشته شد!همین ؟کاش به همین سادگی بود چیزی که منو آزار میده مردن یا کشته شدن یک جوان نیست چرا که روزانه صدها تن مثل محمد رضا کشته میشن(شاید بعضی ها هم بیشتر از ۱۳ ضربه خورده باشن) ولی آزاردهنده رفتار آدمهایی بود که شاهد جون دادن یک هم نوع بودند و نهایت کاری که می کردند فیلم برداری با گوشیهایشان و پچ پچ کردن و نیش خند زدن بود! واقعا تاسف خوردن برای چنین افرادی هم زیاد است !ولی باید فکر کرد که چه بر سر ما اومده که این چنین رفتار می کنیم؟؟
البته رفتار به اصطلاح نیروی انتظامی هم قابل تامل است هم در این ماجرا هم در ماجرای آبادان !شاید دیگر باید به این نتیجه برسیم (که من رسیدم)که نیروی انتظامی نه برای حفاظت از مردم که برای حفاظت از دولت و یا حاکمیت است(مانند سپاه) ,نیروی انتظامی نه برای رسیدن به داد مردم بلکه ابزاری برای له کردن بیشتر مردم هستش
برای مردمی که هم نوعش رو جلوی چشش می کشند کتک می زنند فحش می دهند و .... و اون کاری جز تماشای اون صحنه (انگار داره فیلم سینمایی اکشن می بینه)و عاری بودن از هر گونه احساس ,نداره چه می شه گفت و آیا اصلا به این مردم میشه گفت متمدن میشه گفت با فرهنگ و اصیل و مردمی که لایق احترام هستند؟؟!
از این مطلب سریع می گذرم چون فحش هایی که در دل و نزد خودم نثار میکنم اینجا سرازیر نشن
----------------------------------------
به جز مسئله چاقو کشی در کشور مسئله ای که منو شوکه کرد اجبار مردم روستایی در گوشه ای از این کشور پر افتخار و رو به پیشرفت بود .
مردم روستایی برای رفتن به شهر , سر کار یا بچه ها برای رفته به مدرسه مجبورا عرض رودخانه ای رو طی کنند(تا اینجاش جای شوکه شدن نداره)ولی مردم این روستا مجبورا برای رفتن به آنطرف رودخانه عوارض بدن!! اونم چی ؟ انگشتان دستشان است!!!
بله مردم روستایی در این مملکت برای رد شدن از عرض رودخانه انگشتان دستشان را بابت عوارض تقدیم می کنند.
اگه شما هم به کارکرد این وسیله که مردم این روستا ازش استفاده می کنند برای رد شدن از رودخانه توجه کنید متوجه میشین بله باید خاک بر سر اون مسئولی ریخت که چنین وسیله ای رو برای اونجا طراحی کرده و گذاشته یا باید مردم این روستا اگر گاگول نباشن می تونند برای رد شدن از رودخانه فکری به حال خودشان بکنند حالا گیرم مسئولین اون موقع نفهم مردم هم که معلوم الحال و از دنیا چند صباحی عقب هستند مسئولین الان کدوم گوری هستند؟
چیزی که منو تحت تاثیر قرار میده جواب مسئولین به این مسئله است:
به نظر شما به مسئولی که می گوید مسئله قطع شدن انگشتان دست بیش از 30 نفردر یک روستا مسئله بزرگی نیست و بی خودی بزرگش می کنید یا مسئولی که به جای راه حل نشان دادن درست حسابی می گوید شنا کنان رد شوند عنوان چه حیوان یا جانوری را بدهیم که نه به ساحت چهارپایان توهین شود نه این که در تعریف و تمجید این مسئولین محترم زیاده روی کرده باشیم؟؟؟
البته همراه موضوع بالا ساخته شدن مدرسه ,بیمارستان ,پل و راه و...در لبنان و عراق توسط نظام جمهوری اسلامی ایران توجه منو جلب کرد(بابا دارن کمک می کنند به مردم مظلوم) که از ۲۰۰۰ پروژه در لبنان ۲۰۰ تاش پله!! شنیدین میگن چراغی که خانه رواست به مسجد حرامه ؟!!حالا یکی بیاد توضیح بده و روشن کنه منو خانه کجاست و مسجد کجا؟
در انتها اطلاعیه ای که هی دوستان منتشر می کنند هی ورد زبونشون شده رو اینجا قرار میده تا شاید بلاخره ملکه ذهنتون بشه:
اطلاعیه: ای دوستان عزیز ,هموطنان غیور و همیشه در صحنه ایران اسلامی ,ای ملت انقلابی و ظلم ستیز ,....به جان تک تک شما قیمت ها افزایش پیدا نکرده و اونایی که میگن قیمت های مواد مصرفی رفته بالا و هی بر طبل گرانی بیهوده می کوبند مطمئن باشین دشمنان ملت فهیم ,با فرهنگ , متمدن و آزاد ایران اسلامی عزیز هستند که به زودی سرشان به سنگی سفت و سخت بر خورد خواهد کرد و در پیش چشمان شما خوار و ذلیل خواهند شد والسلام و علیکم و ....
هیچ میدونید توی ماه مهر هستیم؟؟
ماه شروع مدرسه ها ماه شروع جنگ ایران و عراق ماهی که جشن مهرگان در او قرار داره و ماهی که ..... و ماه خزان پاییزی
سی و یکم شهریور ماه ۱۳۵۷ جنگ بین ایران و عراق شروع شد یک روز به مه مهر مونده
سی و یکم شهریور ماه ۱۳۸۹ مردم ایران خوشحالند یعنی قراره اینطوری باشه تلویزیون با غرور افتخار این روز رو به مردم تبریک میگه و مردم قرار افتخار کنند به کشورشون
حالا بماند چجوریاست که شروع شدن یک جنگ می تونه غرور آفرین و افتخار آفرین باشه ؟ولی تموم شدن و برقراری صلح سرافکندگی و شرمساری داشته باشه؟
سی و یکم شهریور ۱۳۸۹ در گوشه ای کوچک از این کشور بزرگ که قراره مردمش خوشحال باشند و بهش افتخار کنند صبح حوالی ساعت ۱۰ بیش از ۱۰ نفر آدم (انسان -بشر....) می ترکند و می میرن و بیش از ۵۰ نفر زخمی می شن یا بهتر بگم اوفشون میشه یکی پاش اوف میشه یکی دستش یکی ....
یک دکتر در قلب این کشور عزیز سوراخ سوراخ میشه و ...
خوب از این اتفاقات می افته اول مهر ۱۳۸۹ در همه جای این کشور قرار بود زنگ مدرسه ها در ساعت ۹ زده بشه و بعد همه دانش آموزان هل هله و شادی بکنند البته این زنگ زده شد و شاید همه دانش آموزان هل هله و شادی هم کردند ولی بازم ی دکت دیگه سوراخ سوراخ شد!
۵ مهر روز شکست حصر آبادان در سال ۱۳۶۰ و اعدام چهار نفر در یزد و زاهدان در سال ۱۳۸۹
۸ مهر روز بزگداشت مولاناست همون که گفت :
بشنو از نی چون حکا یت می کند وز جدا یی ها شکا یت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد وزن نالید ه اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیا ق
هرکسی کو دور ماندازاصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش حالان شدم
هر کسی ازظن خود شد یار من از درون من نجست اصرار من
...(فکر کنم بقیه اش و بلدی)
و قراره ۴ نفر دیگه تو اهواز برن بالای دار
و ...
این ماه پر مهر همچنان ادامه داره
بقیه روزاش و جشناش و مناسبتاش زیاد یادم نیست ولی اونایی که یادمه همین اواخر روز جهانی کودک بود خوب یادمه روز ۵ شنبه بود برنامه کودک هی پخش میشد بچه های ناز و خوشکل و بی گناه و پاک که تو صفحه تلویزیون نقششون نشسته بود ...حالا میدونید چرا خوب یادمه چون همزمان با این روز اعلام کردن وسط میدان سنندج تیراندازی شده و چند نفر هم اونجا به لقا الله پیوستن
یکی دیگه از این مناسبتها روز دختر بود که چون هی تبریک می گفتم یادم مونده به خیلیا هم نرسیدم بگم اینجا تبریک میگم
همین دیگه
راستی هنوز ۱۰ روز از این ماه پر محبت مونده
دارم می نویسم وقتی که اونورتر دارن غر میزنن زود باش بریم بیرون !
دارم مینویسم وقتی که خسته ام نه خسته ی یک روز ۵ شنبه خسته یه روز کاری پر مشغله
دارم می نویسم اگرچه دیر شده !
تو رو خدا وقتی همسایه تون نیست با گیرنده تلوزیونش ور نرین که وقتی برگشت دو روز علاف گیرنده اش باشه لطفا دق و دلیتون رو روی گیرنده همسایه خالی نکنین یا اگه با گیرنده ها مشکلی دارین چک کنین و سعی کنین روی گیرنده خودتون خالی کنین
در همین حال صدای بسیار ملیحی در حال تهدید بنده می باشد چون هنوز دوست دارم سرم روی بندم باشه شما همین پست رو داشته باشین فعلا
"
آنچه انسان را به شوق می آورد آستین بالا زدن وعمل کردن است ونه نشستن واندیشیدن
اکثر آدمها هر چیزیرا وارونه یاد می گیریم
ما آموخته ایم که :
((اگر کارت را دوست ندارعوضش کن
اگر همسرت را دوست نداری عوضش کن ))
البته بعضی وقتها هم چاره ای جز این نیست
اما اگر به موازات این تغییر خود را نیز تغییر ندهیم
بدون تردید شاهد تکرار ماجرای مشابه خواهیم بود
......به هرچه بیندیشید وسعتش می دهید
پس به آنچه دلخواه شماست بیندیشید
مابرای یادگیری به دنیا آمده ایم
وجهان معلم ماست
وقتی در درسی مردود می شویم باید دوباره ثبت نام کنیم
ودوباره
تا درس را نیاموزیم به کلاس بالاتر نمیرویم ودرسهای دنیا را پایانی نیست
ماموریت تودر زندگی تغییردادن جهان نیست
تومامور تغییر خویشتنی
وتمام راه حل ها در درون توست
"
این مطلب آخری از اندرومتیوس بود
خب ، می بینم که حسابی به خودت می رسی
از خودت مراقبت می کنی.
نیازهایت را بر آورده می کنی.
خوب گوش می دی یا می خونی ، درباره رژیم غذایی ،
تغذیه ، خواب و سم زدایی از بدن ،
همین طور خریدن وسایلی که میگن به درد ورزش می خوره .
و گیاهان دارویی برای تجدید قوا ، وقتی که آسیب می بینی .
صابون هایی که تن را تمیز می کنن .
افشانه هایی که بوی بد را از بین می برن .
مایعاتی که اسید ها و حشره کش ها را خنثی می کنن .
اضافه وزن مجاز برای افزایش قدرت و اندازه عضلات .
زدن آمپولهای ایمنی .
و خوردن قرص های نیرو زا .
اما یادت باشه که بعد از همه اینها
بالاخره قصه به پایان می رسه ...
می تونی سیگار رو ترک کنی ، اما آخر می میری .
دور مواد را خط بکشی ، اما آخر می میری .
خود را از خوردن غذاهای چرب و سرخ کردنی منع کنی ،
و در سلامت کامل باشی ، اما باز می میری .
می گساری هم که نکنی ، باز می میری .
دورکارهای خلاف رو خط بکشی ، باز می میری .
از نوشیدن قهوه صرف نظر کنی و کیفور نشی ،
باز می میری ، آخرش می میری .
بالاخره می میری ، دست آخر می میری .
آخرش می میری .
می تونی نرمش کردن رو از سر بگیری ،
اما وقتی موسیقی تموم بشه ، می میری .
توی اتومبیل کمربند ایمنی هم ببندی ، باز هم می میری .
از نیکوتین فاصله بگیری ، باز هم می میری .
می تونی ورزش کنی تا چربی رانهات آب بشه ،
خوش تیپ تر و تو دل برو تر می شی، اما باز می میری .
حمام آفتاب هم که نگیری ، باز می میری .
می تونی اون بالا تو آسمون ، پی بشقاب پرنده بگردی
شاید اونا تو رو به مریخ ببرن ، اما اونجا هم بالا خره می میری .
بالا خره می میری ، در نهایت می میری .
آخر ، یک زمانی ، می میری .
با کفش های ریبوک و نایکو آدیداس
می تونی تو آسمونا سیر کنی ، اما اونجا هم بالاخره می میری .
داروهای نیروبخش هم که بخوری ، بالاخره می میری.
روده ات رو هم که سالم نگه داری باز می میری .
می تونی خودت رو منجمد کنی و در زمان معلق بمونی ،
اما همین که یخت رو باز کنن ، بالاخره می میری .
می تونی ازدواج کنی ، اما باز هم می میری .
به نقطه اوج هم که برسی ، بالاخره می میری .
می تونی خودت رو از شر فشارهای روحی خلاص کنی ، استراحت کنی ،
آزمایش ایدز ، و تست ورزش بدی ،
به غرب ، اونجا که هوا آفتابیست و از رطوبت خبری نیست نقل مکان کنی
و تا صد سال زنده بمونی
اما بالاخره می میری .
سرانجام ، در آخر کار می میری .
در نهایت ، خواه نا خواه می میری .
پس بهتره حالا که زنده هستی از زندگی لذت ببری
قبل از اینکه غزل خداحافظی رو بخونی ،
چون بالاخره ، در آخر کار می میری .
شل سیلورستاین
اینک ما جهان واحدی داریم ولی این موجود دوپا, دنیاهای متفاوتی در این جهان در فاصله های کوتاه از همدیگر پدید میاره به نظر معجزه ایست شگفت انگیز !!
این یک نوع دنیا, که ما موجودات دوپا و اشرف مخلوقات و...ساختیم:
(اگه تصاویر باز نمیشه به ادامه مطلب برید)
و این هم دنیایی دیگر که باز به هم به دست این مخلوق خلق شده:
به نظرم نمی شود مردمی را که به خاطر شکم سیری, نان خود را با گنجشکان تقسیم میکنند تشویق ,و مردمی را که به خاطر گشنگی و بدست آوردن نان از گنجشک هم نمی گذرند ,ملامت کرد !
ولی خوب می دانم میشود که همه موجودات دوپا, دنیای بهتری رو انتخاب کنند و بسازن.
ادامه مطلب ...