ما و لهستان!!!

سلام  

اتفاقات این چند روز و اخبارش بیش از پیش من و یاد لهستان میندازه.البته لهستان قبل از سال ۱۹۷۶ میلادی.  

قبل ازسال ۱۹۷۶ در لهستان که حزب کمونیست بر اون حاکم بود همیشه درگیری هایی بین کارگران و حاکمیت پیش میامد و البته این فقط نبود سیاسیون هم باحاکمیت مچ نبودند و هی پاچه هم و می گرفتند کشیکها و دانشجویان هم همچنین.! 

 البته سیاسیون با کارگران هم نبودند و کاگران هم اصل به سیاسیون اعتماد نداشتند و اونها رو خودی به حساب نمی آوردند کشیکان با مردم و مردم با دانشجویان سعی نمی کردند آبشون توی یه جوب بره .

 در اون سالها حاکمیت به لهستان ,"لهستان کارگری" میگفت و این در حالی بود که کارگرن هیچ حقی در اون نداشتند و وقی خواستند اتحادیه های مستقل کارگری در سال 1945 و 46 تشکیل بدهند سرکوب شدند و خود حزب کمونیست این اتحادیه ها روزیر نظرخودش تشکیل داد افرادی در این اتحادیه بودند که اصلا کارگران براشون مهم نبودند یا بهتربگم برایاونا حزب مهمتر از کارگران بود. 

 ولی در سال 56 اعتراض سختی روی داد که منجر به واکنش حاکمیت و کشته شدن تعدادی از کارگران شد چون حاکمیت به هم ریخته بود(رهبرحزب رو تغییر دادند و تغییراتی دادند) کارگران از فرصت استفاده کرده و سازمانهای مستقلی تشکیل دادند که بعد از اینکه حزب خودش و پیدا کرد کم کم این سازمان و لغو کرد!  

اما سال 70و71 میلادی وقتی قیمت ها بالا رفت و افزایش حقوق کارگران به تعلیق افتاد و کارگران بیش از حد در فشار قرار گرفتند دست به اعتصاب بزرگی زدند که چندین نفرشون کشته شد و البته اونا دفتر حزب رو به آتش کشیدند و در نهایت در کارخانه گیر افتادند ارتش هم گفت این تو بمیری از اون تو بمیری ها نیست مثل بچه آدم برین خونتون وگرنه کارخانه رو به توپ می بندیم که البته اینکارو هم می کردند در نهایت کارگران دست از پا درازتر به خونه هاشون برگشتند(البته اینطورا هم نبود وقتیاعتراضات گستردهشد حاکمیت در سال 71مجبور شد قیمتها رو به حالت اول برگرداند) 

 اما در سوی دیگر نیز حاکمیت با روشنفکران و سیاسیونی در گیر بود اگرچه معتقد به نظام ولی مخالف وضع موجود بودند این افراد اگرچه جز حزب بودند بارها به خاطر تشکیل دادند اعتصابات اعتراضات به زندان افتاده بودند 

 همین افراد در سال 70 روزنامه های زیر زمینی چاپ و تکثیر می کردند که در یکی از اونها یکی از سیاسیون به صراحت گفته بود اصلاح درون نظام که ما بهش معتقد بودیم بر باد رفته است!  

 

اعتراض بعدی مربوط میشه به سال 76که قیمتها به یکباره بالا رفت و تقریبا کارگران تمام کشور باهم دست به اعتراض زدند و حتی خطوط را آهن رو هم ازجا کندند و دفتر حزب رو آتش زدند ولی این بار حاکمیت عقب نشست و درتلوزیون اعلام کرد که هیچ افزایش قیمتی نخواهیم داشت!  

البته به این راحتی هم نبود و برای اینکه خودی نشون اعتصاب کنندهگان رو (مثل همیشه)مشتی ارازل و اوباش خواند و چند نفر از اونها رو محاکمه و مجازات کرد(به نظر نزدیک 3000 نفر بازداشت شدند)! 

 اما این محاکمه برای مردم لهستان نکته مثبتی داشت و اون اتحاد گارگران ودانشجویان و کشیشان و سیاسیون ناراضی بود! 

 قضیه از این قراره که این بار برخلاف دفعه های پیشین روشنفکران به کمک کارگران شتافتند حتی چند نفرکشیش بیانیه هم در حمایت از اونا دادند در جلسه دادگاه وقتی یکی از نزدیکان متهمان گریه کرد دوتا از زنان روشنفکر سیاسی به وی دلداری دادند و ورق برگشت و نظر مردم نسبیت به روشنفکران عوض شد. 

متهمان از وکیلان تسخیری خود ناراضی بودندسیاسیون وکیل مدافع دیگری برایشان پیدا کردند و دستمزدشان و خودشان دادند .از فرزندان متهمان نگهداری می کردند تا همسرانشان بتوانند در دادگاه حضور بیابند.دانشجویان هم کارهای مشابهی انجام دادند 

 همچنین به اونها یاد دادند چطور ازماموران شکایت کنند(بیش از 1000 تا شکایت و نامه) و با تشکیل کمیته ای به کمک کارگران متهم شده و اخراج شده شتافتند  

سیاسیونی که بیرون از لهستان به سر میبردند در واقع فرار کرده بودند از بیرون به وسیله کشورهای مختلف کمک کردند. 

 نتیجه این همه تلاش آزادی تعداد زیادی از کارگران متهم شده و برگشتن به کار کارگران اخراج شده بود. از این زمان به بعد گارگران دانشجویان و سیاسیون و کشیشها در کنارهم با تشکیل کمیته هایی سعی در ایجاد همبستگی مردم لهستان کردند  

در سال 80 میلادی اعتصابی دوباره ولی اینبار پیروز کارگران بودند کارگران توانستند خواسته های خود را به کرسی بنشانند و اتحادیه ای تشکیل دادند نامش "همبستگی" گذاشتند و جنبش همبستگی لهستان متولد شد که خوبیش به این بود که حاکمیت اونو پذیرفت یعنی اهرم فشاری که هر وقت حاکمیت پاش چپ بزاره بتوان ازاون استفاده کرد  

در سال 81 میلادی طی ماجرایی(توضیحش طولانی میشه)همبستگی قدرت خودش و نشان داد. ساعت 8 صبح آژیر کارخانه ها به صدا در آمدو تلوزیون قطع شد وروی صفحه آن عبارت "اعتصاب همبستگی نقش بست" در شهر پرند هم پر نمی زد همه مغازه ها ودکانها تعطیل بود از ساختمانها پرچم لهستان آویزان بود بعد از 4 ساعت آژیر به صدا در آمد و پایان اعتصاب اعلام شد.  

...  

البته اینجا تموم نمیشه و ادامه داره ..  

اوایل سال82از 10میلیون عضو همبستگی فقط چند نفرباقی مونده بود(یعنی از هم پاشید تقریبا) 

 ...  

در سال 1989 همبستگی در انتخاباتی آزاد حزب کمونیست رو شکست داد . 

....

 خب همه این ماجرا رو تعریف کردم که بگم ما هنوز به سال 76 لهستان نرسیده ایم!!! البته بعداز اون سال هم بین گروه های مختلف در لهستان اختلافاتی وجود داشت ولی هیچ وقت پشت هم رو خالی نکردند!!!  

یه شاعر لهستانی بود که اون سالها(56) گفته بود"به ما اجازه دادند بیندیشیم,اما از سخن گفتن بازمان داشتند,اجازه دادند زمزمه کنیم ولی جلو آواز خواندنمان را گرفتند"

سوال؟!

یه سوال بسیار مهم (البته از نظر خودم)از شما می پرسم: 

 

چقدر به انسانیت ارزش و ارج می نهید؟!!!؟؟انسانیت اولویت چندم شماست؟؟!! در افکار و عقاید شما انسانیت کجا جای می گیره؟!؟!

 

پی نوشت: 

به پیشنهاد یکی از عزیزان هیچ توضیحی نمی نویسم و فقط منتظر پاسخ شما هستم

من می پذیرم.

سلام خوبین؟؟(خب یه خورده کلیشه ای بودن گاهی لازمه!) 


دارم فکر می کنم مهم اینکه ما زندگی بکنیم اونم شاد. 

مهم اینکه بدون دغدغه زندگی کنیم اما مگه میشه؟؟ 

من اوقاتم اونطور که می خوام و دوست دارم  می گذره بدون دغدغه ولی نه همیشه! 

در واقع مشکلات و درد و رنج ها وسختی های ما جز زندگی ماست اگر اونا نباشه زندگی ما معنا نداره ولی .... 


دوست ندارم این بحث رو ادامه بدم  ..... ولی فراموش نکنیم انسان هر چقدر هم بدونه باز نیاز به دونستن داره و من می پرسم چون می خوام بدونم, اونایی که نمی دونم یا اگه می دونم  می خوام بهتر بفهمم 


بزارین از این به بعد بگم از اعتقادم از افکارم از چیزهایی که حرصم میگیره و هیچ وقت نمیخواستم بگم از واقعیت هایی بگم که وجود دارن ولی مسخره  و مضحک هستند می گم وجود دارند افرادی که احمق اند!
انسان می تونه باهوش باشه,زیرک باشه,خوب باشه,بد باشه,احمق هم میتونه باشه! 


می خوام بد بگم همینطور که می تونم خوب بگم ,می خوام فحش بدم همینطور که می تونم مودب باشم. 


همیشه اعتقادم بر این بوده که همه انسانها ,انسان هستند و انسانها خوب هستند با همه خصوصیاتشون با همه کاستی هاشون انسانها,انسانهای خوبی هستند. 

هیچ وقت و هیچ زمانی تو مخ پر/بی مغزم نرفت که بابا انسانها,انسان نیستند موجوداتی موذی هستند که همیشه از همدیگر و از دیگران سو استفاده می کنند! 

 چشمهای انسان ناپاک دستهایشان آلوده و درونشان پر هوس و کثیف و مغزشان و ذهنشان به دنبال زشتی و ...
اما حالا....... می پذیرم انسان حیوانی بیش نیست که نیاز به انسانی دارد که او را انسان کند ,انسان گرگی بیش نیست که نیاز به تربیت و آموزش دارد تا دیگر گرگ نباشد و انسان نیاز به آبی دارد تا او را بشوید و پاک کند ونیاز به فکری که او را تمیز دهد و دور کند او را از بدی! 


اگر انسان به ذات خوب  و انسان بود نیاز به اینها نداشت.

ادامه سوالاتم؟!!

یه خواهش بزرگ از شما دارم و اون اینه که نظرات و افکار عقاید خودتون رو بگین من بیشتر از این که طالب گفتن باشم طالب شنیدنم و خواهش می کنم هر چی می خواین و باید رو بگین اگر حتی فکر می کنید مخالف نظر من باشه 

تمام حرفهایی که من می زنم نسبی هستند یعنی اینجور فکر می کنم و سعی می کنم عمل کنم یعنی حرفی وجود نداره که من به عنوان وحی منزل و مطلق بپذیرمش
من چیز مطلقی در دنیا نمی بینم یعنی سعی می کنم اینطور باشه تا بتونم بدون تعصب و پیش داوری نظرات رو بسنجم البته شاید درست نباشه و نقص داشته باشه.


من به عقل و ذهن منطق و احساس اعتقاد دارم  اولویت با کدام یک از اینهاست؟؟
واقعیت اینه که برای من شرایط تعیین می کنه من انسان هستم و انسان مختار مطلق نیست (اختیارکامل نداره)و در محدودیت های ذاتی خودش گرفتار.پس من نمی تونم بگم اولویت با ذهن یا احساس یا منطق و...
چون من اختیار کامل اونا رو ندارم و گاهی من در اختیار هر یک قرار می گیرم و این ذات منه!!!!

من همیشه سعی می کنم در جمع گریه نکنم این چیزیه که دست من نیست و ذهن من به من فرمان میده که در جمع گریه کردن یا شادی بیش از اندازه ممنوع!!

ولی گاهی بر عکس احساس بر من غلبه می کنه و هیچ منطقی و هیچ حرف حسابی و هیچ تفکری در من اثر نمی کنه احساس من کنترل من و در دست داره و من نگران نیستم چون همه اینها در ذات منه!!!

آیا واقعا همه اینها در ذات انسان است که احساس بر فکر و ذهن و ذهن و فکر ومنطق بر احساس غلبه کنند؟؟
آیا درست نیست هر کدام در جای خود ابراز وجود کنند و هیچ یک بر کار دیگری دخالت نکنند؟؟!!
ولی مگر می شود ابعاد انسان را جدا بحث کرد؟؟و بگوییم هیچ اثری بر هم ندارند؟؟ 

 

پ.ن:  

هنوزم میتونید به سوالات پست قبلی پاسخ دهید و خوشحال میشم اگه اینکارو بکنید 

سوال؟؟!!

 باید بگم خیلی زودتر از اینا باید آپ می کردم ولی موندم چی آپ کنم ؟؟دو تا راه دارم .....بذارین اینطوری بگم کلی مطلب تو ذهنم تلنبار شده که نمی دونم اولویت با کدومه!!؟ 

 کار اونجا گیر می کنه که یک فکر ساده خیلی پیچ و تاب کی خوره  

البته فعلا مشکل من اینه که چی بنویسم از کل به جز یا از جز به کل؟؟ 

 خدا-انسان-اجتماع-سیاست-فرهنگ-ابدیت-فلسفه-ورزش-فکر-احساس-منطق -....  برای همه اینها و خیلی از چیزای دیگه حرف دارم  

 

از خدا می خوام بدونم لطفا هر کس خدای خودشو برای من تشریح کنه ؟؟بگه خدا به کی یا چی می گه؟بگه خدا براش حکم چی رو داره؟اصلا اون به خدا اعتقاد داره یا نه ؟خدا کجای زندگی اونه ؟ لطفا اینا رو برام بگین؟  

 

اجتماع ؟؟بهتر در این مورد فقط در مورد ایران خودمون بحث کنیم بدون مقایسه.!.یه جایی اگه اشتباه نکنم تو وب سایت سمیه توحیدلو خوندم که ایشون معتقد بودن جامعه ما در حال فروپاشی هستش!!البته دلایلی داشت که برای من قابل لمس و درک بود شما هم نظر خودتون رو بگین   

 الان ساعت 1:28 دقیقه بامداد روز دوشنبه است که این مطلب و می نویسم و آرژانتین مکزیک رو 3 بر 1 برد.اگرچه گل اول آرژانتین آفساید بود اینم از ورزش.  

بقیه مثل سیاست و فرهنگ و فلسفه و فکر و احساس منطق و .. پس چی ؟؟!!؟خب حق بدین الان وقت مناسبی برای گفتان همشون نیست .برای همین از امروز هر روز یک آپ می کنم تا تکلیف خودمو مشخص کنم . راستی الان حوصله آپ ندارم فردا بعد از ظهر یا هول و هوش ظهر سعی می کنم آپ بزنم